قبل از وبلاگ کنونی در وبلاگ قبلی مطالبی نوشته ام که در آدرس زیر می توان به آن دسترسی داشت:
در ویدئوی زیر اکهارت توله توضیح می دهد که به طور طبیعی زندگی ما را به سمت زیبایی ها سوق می دهد به شرطی که مقاومت نداشته باشیم و بدانیم چگونه به رنج هایمان پاسخ مناسب بدهیم :
در ادامه نوشته قبلی در مورد مولانا ، گزیده هایی از کتاب 365 روز با مولا نا را در ادامه آورده ام:
درس 7 :
شاه بیتی که درس هفتم از این کتاب وجود دارد این است :
تا کنون کردی چنین ، اکنون مکن ،... تیره کردی آب ازین افزون مکن
و می فرماید ، بارزرین ، فساد روی زمین تیره کردن آیینه دل است که جمال حقیقت را پنهان می دارد.
درس 9 :
عقل آن است که همواره شب و روز ، مضطرب و بی قرار باشد از فکر جهد و اجتهاد نمودن از ادراک باری
درس 10 :
گفت دیگر بر گذشته غم مبر... چون ز تو بگذشت زان حسرت مبر
درس 14 :
مرا عهدی است با شادی که شادی آن من باشد
درس 16 :
فرشتگان را عقل داد
حیوانات را شهوت
و به آدمیان هم عقل و هم مشهوت
درس 17 :
یکی قلبی بیاراید .... تو پنداری که زر دارد...
درس 18 :
نظر به قدرت او دار و همواره خود را بیچاره می دان...
درس 20 :
تنها دل بر من نه .... بی تو به سر نمی شود ...
بعضی حرف ها را مستقیم نمی توان گفت
و استفاده از شعر نوعی از بیان است که هم موزون و خوشایند بوده و هم می تواند اثر بخشی بیشتری داشته باشد:
مثلا اگر بخواهیم به دوستی بگوییم (یا بخودمان گوشزد کنیم) که به سر و وضع ظاهری خود رسیدگی کند ، شاید شعر زیر شعر زیبایی باشد:
اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست، برون شیشه زحال درون شیشه گواست
یا شاید شعر زیر باعث شود که یادمان بماند که با هر کسی نشست و برخاست نداشته باشیم :
یک زمان صحبتی با اولیا ، بهتر از صد ساله طاعت بی ریا
همواره هم قرار نیست که حرف هایمان بوی نصیحت داشته باشد و ادبیات ما هم چنین نیست و گاهی هم با معشوق خود سر و کار داریم و با او دمخور هستیم ... استفاده از شعر در این حوزه هم خیلی زیبایی آفرین و لذت بخش جذاب است . مثلا زمان چت کردن با معشوق خود به جای آنکه مستقیم از او بخواهیم عکسش را برایمان بفرستند یا کمی برایمان حرف بزند ، ممکن است از شعر زیر استفاده کنیم :
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست ، بگشای لب که قند فراوانم آرزوست