یادداشت های پراکنده من

از هر دری سخنی

یادداشت های پراکنده من

از هر دری سخنی

1-مولانا -درس 1 تا 12 (روز یکم ماه)

مقدمه :

هر آدمی در طول زندگی خود به تدریج کتاب هایی می خواند ،  با ادم های بزرگی آشنا می شود ، حرف های زیبایی می شنود ، موسیقی های زیبایی می شنود و همه  این موارد می تواند باعث رشد و گسترش دنیای افکار او شود .

برای من  همنشینی با آثار دکتر الهی قمشه ای از این دست از موارد بوده و همواره حرف جدیدی برایم داشته و اگر بخوام توصیفی از آثار ایشان داشته باشم می توانم بگویم :

-اثار ایشان همواره در من شوق زندگی ایجاد کرده است.

-ترس من را کم کرده و بذر امید در دلم  کاشته

-  چهره ای زیبا از دین و زندگی آدمیان به تصویر کشیده است

- بعد از خواندن یا شنیدن اثار او   ، چنان تاثیر مثبتی داشته که معمولا به حرکت تمایل پیدا کرده ام .


در این جا و در پست های با برچسب در صحبت مولانا گزیده ای از کتابی با همین نام از ایشان را آورده ام:


مقدمه :

- تا زمانی که  کسی  از خودبینی و خود رایی  رها نشده باشد ، و بوی عشق به مشام جان او نرسیده باشد و خلقش چون نفس صبا لطیف و عطر آگین نشده باشد، در هیچ هنری به کمال نمی رسد. به بیان دیگر ، آفرینش در گرو مستی است.


مقام زن:

-زن تجلی رحمت پروردگار و اعلام حضور او در روی زمین است .

پیامبر(ص) : ای گل سرخ زیبا با من سخن بگو


صبر:

- عشق از اول سرکش و خونی بود ،  تا گریزد هر که بیرونی بود.


اختیار داشتن:

- کمال آدمیت در داشتن اختیار و توانایی بر عصیان و طاعت است.


شادی ذاتی انسان:

- در آثار مولانا آدمی جوهرذات خود که همان شادی روح و مستی است ، می یابد و می کوشد تا خود را از هر آنچه غیر از شادی و آزادی و سرمستی است ، پاک کند.

من عاریتم د رآنچه خوش نیست 

چیزی که در آن خوشم من آنم 



فراموشی خود و عدم نفس پرستی :

*- محرم این هوش جز بیهوش نیست




بی کران بودن لطف خدا :

 آنچه به گفت ناید آن ... کز تو بجان عطا رسد



عشق است که تورا نجات می دهد 

عشقت رسد به فریاد  ورخود بسان حافظ  ... قرآن زبر بخوانی در چهارده روایت



2- آب زنید راه را هین که نگار میر سد.... 

وزن - مفتعلن مفاعلن - مفتعلن مفاعلن



3-نطفه :

تو نطفه بودی خون شدی ... آنگه چنین موزون شدی

نزد من آی ای آدمی ... تا زینت موزون تر کنم


-تمرکز در نوع فعالیت



زیرا چون هزار تن را هزار دل باشد و هر دلی را میلی و آرزویی دیگر، از برخورد  این آرزوها هزاران کینه و حسدو صد هزاران فتنه و آشوب پدید اید


- عشق:

+عشق مهرگیاهی است که هر کس از آن بخورد محبوب همگان شود.


+هر که را جامه ز عشقی چاک شد... او ز حرص و عیب کلی پاک شد


معشوق:

بخت جوان دارد آنکه با تو قرین است.... پیر نگردد که در بهشت برین است.



5- غزل : 

چشم تو ناز می کند ... ناز جهان تو را رسد