یادداشت های پراکنده من

از هر دری سخنی

یادداشت های پراکنده من

از هر دری سخنی

5- گزیده از کتاب 365 روز با مولانا

در ادامه نوشته قبلی از کتاب 365 روز با مولانا ، در این پست گزیده های دیگری از این کتاب را می آورم :

  درس 43 : 

مردم از حیوانی و آدم شدم - پس چه ترسم ؟ کی ز مردن کم شدم؟

بار دیگر از ملک پران شوم- آنچه اندر وهم ناید آن شوم 


درس 44- 

بنمای رخ که باغ و گلستانم ارزوست - بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

***

گفتی زناز : بیش مرنجانم وبرو... آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وان لب گزیدنت که برو شه به خانه نیست ... وان ناز و کبر و تندی دربانم آرزوست

والله که شهر بی تو مرا حیس می شود ... آوارگی به کوه و بیابانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست زلف یار ... رقصی چنین میانه میدانم آرزوست


***

وقت خشم و وقت شهوت مرد کو ... طالب مردی چنینم کو به کو

***

در کنج دماغم مطلب جای نصیحت کاین گوشه پر از طمطمه ی  چنگ و رباب است.


درس 45 

چیز خرد و کوچک طلب نکردن 

به دنبال امور حقیر نبودن و اهداف بزرگ داشتن --- بلند طبع و بلند نظر بودن


درس 46 :

پس کدامین شهر از آنها خوش تر است ... گفت شهری که در وی دلبر است


درس 48 :

حدیث قدسی : کُنتُ کنزا--- من گنج پنهانی بودم و عشق داشتم که آشکار شوم . پس جهان را افریدم


درس 51 : قبض و بسط 

زمانی که ناراحت می شویم ... لطف الهی است تا سالک را هوشیار کند که به راه خطا رفته است تا از آن باز گردد.




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.