یادداشت های پراکنده من

از هر دری سخنی

یادداشت های پراکنده من

از هر دری سخنی

عشق چیست؟

در میان یکی از همین روزهایی که سردر گم بودم ، جایی میان کامنت های دیگران زیر پست اینستاگرام یکی اینطوری نوشته شده بود:

"عشق یعنی به کسی اجازه بدی که تورو نابود کنه ولی یقین داشته باشی که این کار رو نمیکنه"


- بعد که به این جمله فکر میکنم ... :

1-  اینکه ما به چه کسایی اجازه میدیم مارو نابود کنن...؟ 

آیا خیلی وسواسانه و منطقی عمل میکنیم و به بلند مدت فکر میکنیم که چه کسی را همراه روح خود کنیم و ...

2-آیا تنها درگیر یک احساس لحظه ای می شویم و آنقدر آن لحظه برایمان خوش آیند است که به سودای تکرار و مداومت آن لحظات ، همراهی برای روح خود پیدا میکنیم...

آیا اصلا جرات اینو داریم که وارد این ریسک بشیم ... آیا خودمون رو لایق زیبایی عشق میدونیم که وارد این ریسک بشیم...

3-انقدر ها هم ریسک نداره ... چیزی از درون تو اگر باورمندانه وجود داشته باشه (دوست داشتن خود) باعث میشه که تو حرکت کنی  و برای بدست آوردن زیبایی عشق حرکت کنی... که احتمالا دو نتیجه خواهد داشت :

1- همراه می شوی با روح دیگری و زیبایی نصیبت می شود و در  بخشی از زندگی پیروزمندانه بیرون جسته ای

2- همراه خوبی نمی یابی و میبینی که فرد مناسبی را انتخاب نکرده بوده ای و تنها یک تجربه نصیب تو می شود

در مورد دوم باید هوشیار بود و تنها یک درس را با خود همراه بد و نه یک درد...

.... 

پینوشت 1 :

همه این ها را از سر میگذرانم و یاد این شعر می افتم :

وان که این کار ندانست در انکار بماند...



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.